مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
آمد از راه و کشيده است عبا را به سرش وای از سيـنه سوزان و دل شعـله ورش همچو شمعی که بسوزد ز شرر آب شود آب کرد آتش آن زهـر ز پا تا به سرش حجره اش بسکه غم انگيز و ملال آور بود گرد غم بود که می ريخت ز ديوار و درش گـاه در زيـر لـبـش ذکـر خـدا می گـويد گاه سوی در حجـره ست خـدايا نظـرش هم جـواد آمـده بـالـيـن رضا هـم زهـرا هم پسر سوخته هم مادر خونين جگرش پيـش مـادر نـبـود طاقـت برخـاسـتـنـش زير بـار غـم و انـدوه خـمـيـده کـمـرش پسرش دست به سر دارد و مادر به کمر او نظر ميکند و خون رود از چشم ترش دست ظلمی که زده بر رخ زهرا سيلی پاره کرده ست کنون رشته عمر پسرش ای «وفائی» ز فـلک پـيک شهـادت آمد گشت تا گلشن سرسبز جنان همـسفـرش |